" متن از سحر "

خيلي سخته که بغض داشته باشي ، اما نخواي کسي بفهمه...

خيلي سخته که عزيزترين کست ازت بخواد فراموشش کني...

خيلي سخته که سالگرد آشنايي با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگيري...

خيلي سخته که روز تولدت، همه بهت تبريک بگن، جز اوني که فکر مي کني به
خاطرش زنده اي...

خيلي سخته که غرورت رو به خاطر يه نفر بشکني، بعد بفهمي دوست نداره...

خيلي سخته که همه چيزت رو به خاطر يه نفر از دست بدي، اما اون بگه : ديگه
نمي خوامت...

چقدر سخته تو چشایکسی که  تمام عشقت رو ازت دزدید و جباش یه زخم همیشگی رو تو قلبت هدیه داد که زل بزنی و بجای اینکه لبریز کینه و نفرت شی حس کنی که هنوزم دوسش داری

چقدر سخته دلت بخاد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیره آوار غرورش همه ی وجودت له شده

چقدر سخته تو خیال ساعت ها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بهش بگی

چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور بشی بخندی تا نفهمه که هنوزم دوسش داری

چقدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و اونوقت آروم زیر لب بگی

 " گل من باغچه نو مبارک "

اینو بدون همش بخاطر اینکه هنوزم .....